آخرین ارسال‌ها

خوش آمدید

اگر شناسه کاربری دارید، خواهشمندیم وارد شوید، اما اگر تاکنون شناسه ای نساخته اید، برایگان به خانواده +۲۰ هزار نفری دادپرور بپیوندید.

گفتارهای ماندگار

اشعار، متون، دیالوگ ها و ... ماندگار

بررسی کوتاه

دسته بندی
گروه های غیرحقوقی
زبان
شمار هموندان
53
شمار رویدادها
0
شمار گفتمان ها
0
شمار بازدیدها
10 هزار
شمار جُنگ ها
0
شب‌ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی

آوای تو می‌خواندم از لایتناهی.

آوای تو می‌آردم از شوق به پرواز

شب‌ها که سکوت است و سکوت و سیاهی.

امواج نوای تو، به من می‌رسد از دور

دریایی و من تشنه‌ی مهر تو، چو ماهی.

وین شعله که با هر نفسم می‌جهد از جان

خوش می‌دهد از گرمی این شوق گواهی.

دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست

من سرخوشم از لذت این چشم به راهی

ای عشق، تو را دارم و دارای جهانم

همواره تویی، هرچه تو گویی و تو خواهی.
نمایش همه پیام
مدعی خواست كه از بیخ كند ریشه ما

غافل از آنكه خدا هست در اندیشه ما
نمایش همه پیام
ندهد هوشمند روشن رای

به فرومایه کارهای خطیر


بوریا باف اگر چه بافنده است

نبرندش به کارگاه حریر

-- سعدی
نمایش همه پیام
دانی که تو را خدا چرا داده دو دست
من معتقدم که اندرآن سری هست
یک دست به کار خویشتن پردازی
با دست دگر زدیگران گیری دست
نمایش همه پیام
سال 1396 خورشیدی مبارک باد
مه دی رفت و بهمن هم، بیا که نوبهار آمد
زمین سرسبز و خرم شد زمان لاله زار آمد
درختان بین که چون مستان همه گیجند و سرجنبان
صبا برخواند افسونی که گلشن بی‌قرار آمد
سمن را گفت نیلوفر که پیچاپیچ من بنگر
چمن را گفت اشکوفه که فضل کردگار آمد
بنفشه در رکوع آمد چو سنبل در خشوع آمد
چو نرگس چشمکش می‌زد که وقت اعتبار آمد
چه گفت آن بید سرجنبان که از مستی سبک سر شد
چه دید آن سرو خوش قامت که رفت و پایدار آمد
قلم بگرفته نقاشان که جانم مست کف‌هاشان
که تصویرات زیباشان جمال شاخسار آمد
هزاران مرغ شیرین پر نشسته بر سر منبر
ثنا و حمد می‌خواند که وقت انتشار آمد
چو گوید مرغ جان یاهو بگوید فاخته کوکو
بگوید چون نبردی بو نصیبت انتظار آمد
(مولانا)
نمایش همه پیام
شعرهایم تا مجالی می کنند

از نبود تو سوالی می کنند

رفته ای و بی تو در باغ دلم

واژه ها احساس کالی می کنند

شاعر: Yaghoob-Azimi
نمایش همه پیام
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی

هر لحظه به دام دگری پــا بستی

گفت شیخا هر آن چه گویی هستم

آیا تو چنان که می نمایی هستی؟

خیام
نمایش همه پیام
یکی از نشانه های عشق حقیقی آن است که به تو عشق بورزند بدون اینکه شایستگی اش را داشته باشی. اگر زنی به من بگوید عاشق توام چون روشنفکری، محترم هستی، برایم هدیه میخری و ظرف ها را هم خوب می شویی، مرا ناامید کرده.چنین عشقی بیشتر عملی خودپسندانه به نظر می رسد. چقدر دلپذیر است که بشنوی من دیوانه ی توام، هرچند که روشنفکر و محترم نباشی. حتی اگر دروغگو، حرام زاده و خودبین باشی!
" آهستگی_کتاب_میلان_کوندرا "
نمایش همه پیام

[FONT=نستعليق]صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست[/FONT]​
[FONT=نستعليق][/FONT]
[FONT=نستعليق]چاره ی عشق احتمال، شرط محبت وفاست[/FONT]​
[FONT=نستعليق][/FONT]
[FONT=نستعليق]مالک رد و قبول هرچه کند پادشاست[/FONT]​
[FONT=نستعليق][/FONT]
[FONT=نستعليق]گر بزند حاکم است ور بنوازد رواست[/FONT]​
نمایش همه پیام
بالا