سلام و عرض ادب خدمت همه شما حقوقی های عزیز. امیدوارم سلامت و سرحال و پیروز باشید!
این اولین وبلاگ نوشتهء سیستم وبلاگدهی شبکه اجتماعی حقوقدانان هست. در این وبلاگ نوشته قصد دارم (خیلی خلاصه وار) از روزی که فکر ایجاد سیستم اختصاصی و بسیار پیشرفته وبلاگدهی به جامعه حقوقی در ذهن من شکل گرفت، تا روزی که بالاخره این فکر و ایده ذهنی، عملی شد را بنویسم. شاید جالب، شاید مفید و یا شاید هم جالب و هم مفید باشه.
تقریبا از اواخر مهر 90 بود که تصمیم گرفتم بخشی از اوقات فراغتم رو، در کنار تفریح و بازی و ... به وبلاگ نویسی اختصاص بدم. این تصمیم نتیجه پیشنهاد یکی از برادرانم بود. (بماند که همین تصمیم، شروع شکل گیری دادپرور در عمل شد)
در ابتدا همه چیز خیلی گنگ بود. دانش خاصی در زمینه وبلاگ، وبلاگ نویسی یا سرویس های وبلاگدهی نداشتم و اصلا نمیدونستم که یک وبلاگ چطور ایجاد میشه و چطور ظاهرش تغییر میکنه و چطور میشه مطالب رو دسته بندی کرد و چطور میشه امکانات مختلف در وبلاگ ایجاد کرد.
ولی هرطور که بود کارم رو شروع کردم. در شروع کار چند وبلاگ نویس دیگر (که از طریق دیدگاه گذاری در پست ها با هم آشنا شده بودیم) توضیحاتی در مورد نحوه کار با بخش های مختلف وبلاگ دادند. و من کم کم یاد گرفتم یک وبلاگ رو چطور میشه مدیریت کرد.
مدتی گذشت و من به درج مطلب در وبلاگ و ارتباط با بازدیدکنندگان وبلاگ مشغول بودم. تا اینکه یک روز سعی کردم سری به وبلاگ های پیشرفته بزنم و ببینم چطور میشه امکانات جدید رو به وبلاگ اضافه کرد. وبلاگ های متعددی دیدم. یکسری ظاهر قشنگ تری داشتند. یکسری امکانات جالب تری داشتند. یکسری محتوای هدفمندتری داشتند (و من هم هیچ علمی در مورد اینکه اینها چطور دارای چنین خصوصیاتی هستند نداشتم. در یک کلام، اصلا نمیدونستم کدنویسی چی هست!)
در این بین، یکی از دوستانم که مدتی بود به خاطر مسافرت ایشون همدیگه رو ندیده بودیم، پیشم اومد و سرصحبت از موضوعات مختلف باز شد. پرسید: «مشغول چی هستی؟ چطور میگذرونی؟» من هم مثل همیشه گفتم: «هیچی. درس. بازی. بچه ها. باشگاه. همینا!» اما اینبار یه مورد دیگه بهش اضافه شد: «راستی یه وبلاگ هم زدم. اما زیاد هنوز سر در نمیارم.» (توضیح اینکه دوست من اصلا مطالعاتش با من فرق داشت و ایشون خیلی در زمینه کدنویسی دانش داشتن)
اولین سوالی که بعدش از من پرسید این بود: «وبلاگ یا سایت!» من که فرق این دو تا رو اونموقع خیلی نمیدونستم... گفتم: «سایت دیگه. مطلب میزارم. بقیه هم میان دیدگاه میزارن و بحث میکنیم!»
اینجا بود که:
تقریبا یک سال گذشته بود و من خیلی در زمینه سایت راه افتاده بودم و تا حدودی هم وارد کدنویسی شده بودم. همون موقع بود که یاد دورانی افتادم که وبلاگ داشتم:
تا اینکه بجایی رسیدم که دیگه نوشته های دیگران جوابگوی خواسته های ذهنی من نشد و دیدم باید عمیق تر وارد کدنویسی شم و کمی یاد بگیرم. همین هم شد. بعد از حدود یکسال به شناخت خوبی از کدنویسی رسیدم (البته مبتدی هنوز) و کم کم نیازامو شروع به رفع کردن کردم.
در همین بین هرروز میدیدم که وبلاگ های حقوقی ای ایجاد میشدند و بعد از مدتی غیرفعال میشدند و بعد هم کلا محو میشدند. همین اتفاق برای چند سایت حقوقی هم افتاد. طبیعی بود. مدیران این وبلاگ ها:
بالاخره شد. شبکه اجتماعی حقوقدانان با اضافه شدن سرویس وبلاگدهی یک پله ارتقا پیدا کرد. هرچند من و دادپرور هیچوقت به امکانات موجود بسنده نمیکنیم و هرروز سعی خواهیم کرد بهتر از دیروز باشیم.
در تمام این مدت خیلی ذوق داشتم تا سرویس وبلاگدهی ایجاد شه تا حقوقدانان بالاخره یک بستر تخصصی و با امکانات کامل برای مدیریت محتواشون داشته باشند. که بالاخره این مورد هم انجام شد.
این داستان کوتاه، بخشی از زندگی دادپرور و اشاره ای به مراحل تشکیل سرویس وبلاگدهی حقوقدانان بود. نقاط مثبت و منفی مختلفی در این داستان کوتاه بود. که میتونه مفید باشه (چه وضعی، و چه سلبی)
ممنون از اینکه وقت گذاشتید و اولین وبلاگ نوشته این سیستم را مطالعه کردید. اگر فرصت کافی و تمایل داشتید، با ارائه دیدگاه من رو از برداشت تون از این داستان کوتاه مطلع کنید.
موفق و پیروز باشید
این اولین وبلاگ نوشتهء سیستم وبلاگدهی شبکه اجتماعی حقوقدانان هست. در این وبلاگ نوشته قصد دارم (خیلی خلاصه وار) از روزی که فکر ایجاد سیستم اختصاصی و بسیار پیشرفته وبلاگدهی به جامعه حقوقی در ذهن من شکل گرفت، تا روزی که بالاخره این فکر و ایده ذهنی، عملی شد را بنویسم. شاید جالب، شاید مفید و یا شاید هم جالب و هم مفید باشه.
تقریبا از اواخر مهر 90 بود که تصمیم گرفتم بخشی از اوقات فراغتم رو، در کنار تفریح و بازی و ... به وبلاگ نویسی اختصاص بدم. این تصمیم نتیجه پیشنهاد یکی از برادرانم بود. (بماند که همین تصمیم، شروع شکل گیری دادپرور در عمل شد)
در ابتدا همه چیز خیلی گنگ بود. دانش خاصی در زمینه وبلاگ، وبلاگ نویسی یا سرویس های وبلاگدهی نداشتم و اصلا نمیدونستم که یک وبلاگ چطور ایجاد میشه و چطور ظاهرش تغییر میکنه و چطور میشه مطالب رو دسته بندی کرد و چطور میشه امکانات مختلف در وبلاگ ایجاد کرد.
ولی هرطور که بود کارم رو شروع کردم. در شروع کار چند وبلاگ نویس دیگر (که از طریق دیدگاه گذاری در پست ها با هم آشنا شده بودیم) توضیحاتی در مورد نحوه کار با بخش های مختلف وبلاگ دادند. و من کم کم یاد گرفتم یک وبلاگ رو چطور میشه مدیریت کرد.
مدتی گذشت و من به درج مطلب در وبلاگ و ارتباط با بازدیدکنندگان وبلاگ مشغول بودم. تا اینکه یک روز سعی کردم سری به وبلاگ های پیشرفته بزنم و ببینم چطور میشه امکانات جدید رو به وبلاگ اضافه کرد. وبلاگ های متعددی دیدم. یکسری ظاهر قشنگ تری داشتند. یکسری امکانات جالب تری داشتند. یکسری محتوای هدفمندتری داشتند (و من هم هیچ علمی در مورد اینکه اینها چطور دارای چنین خصوصیاتی هستند نداشتم. در یک کلام، اصلا نمیدونستم کدنویسی چی هست!)
در این بین، یکی از دوستانم که مدتی بود به خاطر مسافرت ایشون همدیگه رو ندیده بودیم، پیشم اومد و سرصحبت از موضوعات مختلف باز شد. پرسید: «مشغول چی هستی؟ چطور میگذرونی؟» من هم مثل همیشه گفتم: «هیچی. درس. بازی. بچه ها. باشگاه. همینا!» اما اینبار یه مورد دیگه بهش اضافه شد: «راستی یه وبلاگ هم زدم. اما زیاد هنوز سر در نمیارم.» (توضیح اینکه دوست من اصلا مطالعاتش با من فرق داشت و ایشون خیلی در زمینه کدنویسی دانش داشتن)
اولین سوالی که بعدش از من پرسید این بود: «وبلاگ یا سایت!» من که فرق این دو تا رو اونموقع خیلی نمیدونستم... گفتم: «سایت دیگه. مطلب میزارم. بقیه هم میان دیدگاه میزارن و بحث میکنیم!»
اینجا بود که:
- دوست من: «مگه تو کدنویسی هم بلدی؟»
- من:
- دوباره من:
راستش نه. اما دوست دارم بدونم. چطور؟
- دوست من:
پس وبلاگ داری!
- (و همینطوری شد که یکم توضیح داد در مورد تفاوت سایت و وبلاگ. و در مورد کدنویسی و ... و همچنین در مورد چگونگی داشتن ظاهر و ابزارهای مختلف در وبلاگ)
تقریبا یک سال گذشته بود و من خیلی در زمینه سایت راه افتاده بودم و تا حدودی هم وارد کدنویسی شده بودم. همون موقع بود که یاد دورانی افتادم که وبلاگ داشتم:
- امکانات محدود
- دسترسی های فوق العاده محدود
- آزادی محدود
- تبلیغات نا مرتبط و گاهی هم بی ارزش در تمام صفحات
- و...
- یک سرور خیلی قوی میخواست
- کلی پول میخواست
- کلی دانش تخصصی در زمینه مدیریت سرور و کدنویسی و ... میخواست
- و از همه مهم تر، وقت کافی برای به کاربردن سه مورد قبل و تبدیل اونها به نتیجه میخواست.
تا اینکه بجایی رسیدم که دیگه نوشته های دیگران جوابگوی خواسته های ذهنی من نشد و دیدم باید عمیق تر وارد کدنویسی شم و کمی یاد بگیرم. همین هم شد. بعد از حدود یکسال به شناخت خوبی از کدنویسی رسیدم (البته مبتدی هنوز) و کم کم نیازامو شروع به رفع کردن کردم.
در همین بین هرروز میدیدم که وبلاگ های حقوقی ای ایجاد میشدند و بعد از مدتی غیرفعال میشدند و بعد هم کلا محو میشدند. همین اتفاق برای چند سایت حقوقی هم افتاد. طبیعی بود. مدیران این وبلاگ ها:
- امکانات کاملی نداشتند.
- دانش کافی هم نداشتند.
- محیط اختصاصی هم نبود.
- و چون خیلی اطلاع رسانی و تعامل بالا نبود، یا وقت نمیکردند چک کنند یا کلا اطلاعیه های مربوط به وبلاگ را از دست میدادند.
- در نتیجه به کل بیخیال وبلاگ شون می شدند.
- تالارگفتمان دادپرور ایجاد شد
- مرکز رسانه های دادپرور ایجاد شد
- سرویس اخبار حقوقی دادپرور ایجاد شد
- مرکز آموزش های دادپرور ایجاد شد
- سرویس خبرنامه های حقوقی دادپرور ایجاد شد
- موسسه داوری و حقوقی دادپرور ایجاد شد
- سرویس گروه دهی دادپرور ایجاد شد
- گالری حقوقی دادپرور ایجاد شد
- سرویس اشتراک گذاری مقالات حقوقی دادپرور ایجاد شد
- سیستم آزمون آنلاین حقوقی دادپرور ایجاد شد (پیشرفته ترین سیستمی که دیدم. بدون اغراق)
- بانک قوانین دادپرور ایجاد شد (اما هنوز کامل نشده)
بالاخره شد. شبکه اجتماعی حقوقدانان با اضافه شدن سرویس وبلاگدهی یک پله ارتقا پیدا کرد. هرچند من و دادپرور هیچوقت به امکانات موجود بسنده نمیکنیم و هرروز سعی خواهیم کرد بهتر از دیروز باشیم.
در تمام این مدت خیلی ذوق داشتم تا سرویس وبلاگدهی ایجاد شه تا حقوقدانان بالاخره یک بستر تخصصی و با امکانات کامل برای مدیریت محتواشون داشته باشند. که بالاخره این مورد هم انجام شد.
این داستان کوتاه، بخشی از زندگی دادپرور و اشاره ای به مراحل تشکیل سرویس وبلاگدهی حقوقدانان بود. نقاط مثبت و منفی مختلفی در این داستان کوتاه بود. که میتونه مفید باشه (چه وضعی، و چه سلبی)
ممنون از اینکه وقت گذاشتید و اولین وبلاگ نوشته این سیستم را مطالعه کردید. اگر فرصت کافی و تمایل داشتید، با ارائه دیدگاه من رو از برداشت تون از این داستان کوتاه مطلع کنید.
موفق و پیروز باشید
خوشحالم مفید واقع شده.